اس ام اس تنهایی...

دلم برات یه ذره شده عشقم راستشو بگو پس کی میای پیشم

تنهایی یعنی وقتی پرستار گفت : همراه بیمار … ولی کسی نبود جواب بده !
آهسته گفتم : ببخشید کسی همراه من نیست …
من تنهـــــــــــام …

یادت هست گفته بودم تنهایت نمیگذارم
تو در تنهایی هایت هم تنها نیستی
جایم را تغییر داده ام
از کنارت به پشت سرت رفته ام
گفته بودم به من تکیه کن

در دفتر خاطراتم نوشتم : عشق زیباست
معلم دفتر را دید و گفت : این رویاست !
گفتم : معلم تو از عشق چیزی میدانی ؟
گفت : در عالم عشق ، عاشق همیشه تنهاست

از این نامهربونی ها دارم از غصه میمیرم
تو ای رفیق تنهایی یه روز دستاتو می گیرم

هیچ کس ویرانیم را حس نکرد
وسعت تنهائیم را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
گریه پنهانیم را حس نکرد
در هجوم لحظه های بی کسی
درد بی کس ماندنم را حس نکرد
آن که با آغاز من مانوس بود
لحظه پایانیم را حس نکرد

روزگاری جاده ای بودم غرق تردد
جاده ای که از رفت و آمد لحظه ای خالی نمی شد
من که بسیار غریبان را به آبادی رساندم
عاقبت خود ماندم و ویرانه و تنهایی خود
امروز عکس تنهاییم را قاب گرفتم
عکسی در ابعاد
سه در بی نهایت…!

یه دریا اشـــــــــــــــک برای ریختن دارم…
یه دل گرفته…
یه زندگی پر از خالــی…
من سرشارم از تنــهایـــــــــی…

تنهـــایـــی همیـــــن اســــت
تکــــرار نا منظــــم من بــــی تـــو…
بــی آنـــکه بــدانـی برای تو نفـــس میکشـــــم…

این روزها در خودم به دنبال یک کلیک راست میگردم
تا از خودم یک copy بگیرم و کنار خودم paste کنم…
شاید از این تنهایی خلاص شدم…

دنیـــــا ، تنهایی های زیادی داره ؛
اما ،
تنهاییِ مَــن دنیایی داره…

اینجا ؛ احساس ، فروشی شده …
عشق ، اجاره ای شده …
و تنهایی هم برای ما آدم شده …

این روزها برای تنها شدن،
کافیست صــــــــــــــــادق باشی

انگشتت را هرجای نقشه خواستی بگذار فرقی نمی کند…
تنهایی من عمیق ترین جای جهان است
و انگشتان تو هیچ وقت به عمق فاجعه پی نخواهند برد…

مـــن برای تنهــــــــــــــــا نبـودن،
آدم های زیادی دور و برم دارم !
آن چیزی که ندارم کسی برای ” بـا هــــــــــــــــم بـودن ” است !

احتیاط!
در این شهرِ لاکردار
تمام کوچه باغ های عاشقی
به اتوبان های تنهایی وصل می شوند…

یه دریا اشـــــــــــــــک برای ریختن دارم…
یه دل گرفته…
یه زندگی پر از خالی…
من سرشارم از تنــهایـــــــــی…

میان این همه مفاهیم پیچیده ریاضی تنها حکایت اعداد فرد را خوب آموخته بود
” فرد ” آن یک نفر است که وقتی زوج ها با هم میروند،
او باید یک تنه جور تنهایی اش را بکشد …

تنهایـــی هایم را هم هدفمند کنند ، راحت میشوم !
این روزها زیــاد به چشم می آیند . . !

تنهــا نیستم
ولی میان این همه شلوغی،
باز هم احساس تنهایـــی میکنم
و این است درد مـــن . . .

تو رفتهای
و من از تنهایی
ککَم هم نمیگزد دیگر!
حالا باز هم بگو دروغ گفتن بلد نیستی!

تنهایی را دوست دارم …
بی دعوت می آید ، بی منت می ماند ، بی خبر نمیرود …

خدایا عاصی و خسته به درگاه تو رو کردم نماز عشق را آخر به خون دل وضو کردم
دلم دیگر به جان آمد در این شبهای تنهایی بیا بشنو تو فریادی که پنهان در گلو کردم

چرا غم ها نمی دانند که من غمگین ترین غمگین شهرم
بیا هی دوست با من باش که من تنهاترین تنهای شهرم

دعا کن دلم بوی باران بگیرد و این درد جانسوز درمان بگیرد
دعا کن دلم رنگ آیینه گردد و تنهایی از عشق پایان بگیرد

نمی خواهم نبودنت از شمارش انگشتانم بیشتر شود..
اما این روزها کاری از دستانم بر نمی آید !!!!

تو را نه عاشقانه و نه عاقلانه و نه حتی عاجزانه که تو را عادلانه در آغوش می کشم
عدل مگر نه آن است که هر چیزی سر جای خودش باشد؟

( نوشتم دوستت دارم ، پرانتز را نبستم ، بگذار این حقیقت تا ابد جریان بیابد ...

گر لبی خنده زند یاد شماییم/روز و شب در عطش لطف خداییم
ما که در یاد همیم از چه جداییم/کی شود بار دگر پیش هم آییم؟

دو چشمت طرحی از باغ بهشته, جدا از تو برام دنیاچه زشته
تو آنجا بی منو من بی تو اینجا, چه باید کرد کار سرنوشته.

خونه اجاره ای داری برای یه آدم تنها ؟ .... قلبشو رو پیش میده ، جونشم ماه به ماه !

فروغ ساحل شب های من باش / طلوع طالع فردای من باش
در این فصل خزان زندگانی / امید این دل تنهای من باش

بی تو چمدانی ست دلم که تنهاییم را در آن تا می زنم
و قفلی از دلتنگی بر آن می گذارم ، که رمزش حروف اسم توست

چه سخت است تشییع عشق روی شانه های فراموشی، وقتی میدانی پنج شنبه ای
نیست تا رهگذری بر بی کسی فاتحه بخواند!

وقتی حالت بده روحت بی پناهه / میبینی هر کاری کردی اشتباهه
وقتی به جز شب هیچ رنگی توی نگات نیست / وقتی کسی اندازه تنهاییات نیست

به سلامتیه تنهایی و به سلامتیه همه ی اونایی که فهمیدن هیشکی تو این
دنیا لیاقت دوست داشتنو نداره.

قلب من قطعه ای از مزار تنهایی هاست / غم دنیاست که در گوشه ی قلبم پیداست
وقتی احساس کنم نیمه ای از جان منی / بی تو هر جا بروم باز وجودم تنهاست

باور کردم تنهایی را
چقدر دلم کسی را نمی خواهد امشب...

من آن مجنون تنهای غریبم / که از سهم دودستت بی نصیبم
به دل گفتم که روزی خواهی امد / ولی دل میداند اورا می فریبم

سوختن قصه ی شمع است ولی قسمت ماست
شاید این قصه ی تنهایی ما کار خداست
آنقدر سوخته ام با همه بی تقصیری
که جهنم نگزارد به تنم تاثیری

مست آن دوستم كه در تنهایى ام یادم كند در فراغ دورى خود سخت بیمارم كند.

هرچند تنهایی را دوست ندارم ، اما دوست دارم در قلب تو تنهای تنها باشم !
نظرات شما عزیزان: